امروز: چهارشنبه, ۱ اردیبهشت , ۱۳۹۵
مطالب بخش عمومی برای انعکاس نظرات گوناگون درج ميشود و لزوما ديدگاههای روشنگری را بازتاب نميدهد
عمومی
Print Friendly

 

روش ِ سایت ِ روشنگری در درج ِ دیدگاه ها و نظرات ِ مختلف چه به صورت ِ مقاله و چه به صورت ِ کامنت و اظهارنظر، می تواند سرمشق و راهنمایی برای اندیشه مندان و نظروران ِ جامعه های در حال تحول و گذار به ویژه جامعه های عقب مانده یا کم توسعه یافته به لحاظ ِ تاریخی باشد. در این روش که شاید از ویژگی های منحصر به این سایت است، و بنابر تجربه ی چند ساله ی من از همکاری با سایت،هم نویسندگان و هم اظهارنظرکنندگان از آزادی ِ بیان ِ کافی و بدون ِ محدودیت برای مطرح ساختن ِ نظرات شان برخوردارند و گردانندگان سایت تنها به عنوان ِ ناظر یا صرفن اداره کننده و تنظیم کننده ی کردوکار ِ سایت حضور دارند درحالی که نه نظری نسبت به دیدگاه های مختلف ابراز می دارند و نه از این یا آن دیدگاه جانبداری می کنند. نظارت ِ آنها نیز صرفن برای بهینه نمودن ِ سازوکار ِ سایت و مبادله ی عقاید و اندیشه ها و چالش های نظری است.

صرفنظر از مواردی که برخی نویسندگان پاسخگوی مسائلی که مطرح می کنند که نیاز به توضیح و تبیین دارد نیستند – و این از بی اعتقادی شان به دموکراتیسم به مثابه عملکردی دوسویه که یک سویه اش نویسنده و سویه ی دیگرش خوانندگان و مخاطبان او هستند که حق دارند خواهان ِ توضیح نویسنده به ایرادها و اشکال های احتمالی باشند و او موظف به رفع ِ ایراد و اشکال ِ مطرح شده است، نشات می گیرد -، و یا مواردی که برخی – و البته معدودی از کامنت نویسان – مغرضانه مسائلی بی ربط با موضوع و متن را مطرح می کنند، و یا با استفاده از آزادی ِ بیان ِ روشنگری با اهانت به قلم و اندیشه ی نویسنده به طور ِ غیرمستقیم علیه آزادی ِ بیان سخن می گویند، اما خود ِ این روش اگر به طرز ِ دموکراتیکی مورد ِ استفاده قرار گیرد می تواند الگوی یک جامعه ی دموکراتیک باشد. به بیان ِ دیگر، اگر نویسنده ای در قبال ِ نظرات ِ خود پاسخگو نیست، یا خواننده ای از این روش ِ دموکراتیک استفاده می کند تا علیه دموکراتیسم حاکم بر فضای سایت شعار دهد و منافع و نظرات فرقه ای را تبلیغ کند، به هیچ وجه از ارزش ِ کار سایت کاسته نمی شود، و این بهره مندان از آزادی ِ بیان ِ موجودند که باید قدر و ارزش آنرا دانسته و به حب و بغض های فردی و فرقه ای میدان ِ تاخت و تاز ندهند.

بنابر آنچه گفته شد، درس آموزی از این روش، باید ناظر بر دو رویکرد به دموکراتیسم باشد: رویکرد به زمینه و بستر ِ دموکراتیسم، و رویکرد به بهره وران از آن، که با توجه به دموکراسی ِ معیار، مطلوب و در دست رس یعنی دموکراسی ِ واقعن موجود ِ روشنگری آنرا بررسی می کنیم:

درس ِ اول: درست است که ما در دوران ِ سرمایه داری و سرکردگی ِ اقتصادی – سیاسی ِ بورژوازی به سر می بریم، اما مارکسیست ها، یا رسانه های مارکسیست اعم از کاغذی یا مجازی می توانند با به کارگیری و استفاده از دستاوردها و امکانات ِ تکنیکی – رسانه  ای و دموکراسی ِ بورژوایی، دموکراتیسم ِ اجتماعی – طبقاتی ِ مارکسیستی و پرولتاریایی را در گستره ی وسیعی از جامعه ی انسانی هم به مثابه جایگزین دموکراسی ِ ناکامل و ابتر ِ بورژوازی در جامعه های پیشرفته، و هم به عنوان ِ رونمایی از استبداد ِ به جا مانده از عصر ِ پدرشاهی در جامعه های عقب مانده به میدان آورده و آنرا ترویج و اشاعه دهند، تا خود ِ این جامعه ها با تشخیص ِ مقدرات ِ خود و متناسب با وضعیت و موقعیت ِ تاریخی شان به وظیفه ی خویش عمل نمایند.

درس ِ دوم: با توجه به درس ِ اول می توان فهمید سازوکارهای نظام ِ سرمایه و خصوصن دموکراسی ِ بورژوایی امروزه بیش از آنکه به نفع ِ بورژوازی و نظام سرمایه باشد، در دراز مدت به نفع ِ پرولتاریا و سوسیالیسم است. به این دلیل که: مارکسیست ها با استفاده از دموکراسی ِ بورژوایی علیه کلیت ِ نظام ِ سرمایه در کشورهای پیشرفته، و علیه بقایای استبداد پدرشاهی در جامعه های کم توسعه یافته آگاهی رسانی و روشنگری می کنند و با این هدف ِ دو رویکردی به تکامل ِ اجتماعی یاری می رسانند. چراکه در هر دو مورد، این نظام ِ سرمایه است که در کلیت ِ همبسته اش زیر ِ ضرب ِ تئوری ِ آگاهگران ِ مارکسیست قرار می گیرد. مساله ای که به ویژه لنینیست ها – که پا توی کفش ِ مارکسیست ها کرده اند تا خود را بزرگ تر از آنچه هستند وانمود سازند – نه آنرا می فهمند و نه وقتی به آنها توضیح داده می شود می پذیرند.

دموکراسی ِ بورژوایی به دلایل ِ تاریخی به نفع ِ مارکسیست ها و از این رو به نفع پرولتاریاست، زیرا مارکسیست ها با آگاهی رسانی به پرولتاریا – در جامعه های پیشرفته – او را از رسالت ِ تاریخی اش آگاه ساخته و از او می خواهند که به وظیفه ی تاریخی ِ خود عمل نموده و سوسیالیسم ِ خود را که تنها جایگزین ِ وضعیت ِ موجود است برپا نماید، و از سوی دیگر و به موازات ِ آن، با آگاهی رسانی به جامعه ی عقب مانده به لحاظ ِ تولید و مناسبات ِ اجتماعی که هنوز هیچکدام به پای کشورهای پیشرفته نمی رسد، از اکثریت ِ جامعه ی زیر سلطه ی استبداد می خواهند که بر دو عقب ماندگی ِ تاریخی فائق آمده و خود را همپا و همسو با جامعه های پیشرفته در شاهراه ِ تکامل ِ اجتماعی قرار داده تا قادر شود همزمان با جامعه های پیشرفته وارد فاز سوسیالیسم گردد.

درس سوم: تنها به شرط ِ وجود ِ آزادی های سیاسی به ویژه آزادی ِ بیان است که می توان به نیت واقعی ِ جریانات سیاسی و یا افراد ِ مدعی که خود را سوسیالیست یا کمونیست می نامند پی برد. در غیر این صورت و بدون ِ این آزادی ها چگونه می توان مقاصد ِ آنها را شناسایی و افشا نمود، آنهم درحالی که خود ِ آنها از ابزار و امکانات ِ تبلیغی – رسانه ای ِ بورژوازی حداکثر استفاده را می کنند و تنها مارکسیست ها و مدافعان ِ طبقه ی کارگر را از این امکانات و ابزار با انواع اتهام زنی ها منع می کنند.

این درس همچنین به ما می آموزد لنینیسم به مثابه تفکری فرقه ای فقط به منافع محدود  خود می اندیشد و به همین دلیل آزادی را تنها در معنای «آزادی برای من» خود تعبیر می کند و می خواهد، و نه برای اندیشه های پیشرو و پیشرفت خواه. به عبارت ِ دیگر، دموکراتیسمی که آنها از آن دم می زنند دموکراتیسمی محدود و منحصر به منافع و مصلحت ِ فرقه ای ِ آنان است، درحالی که دموکراتیسم ِ واقعی، که همچون روشنگری می توان آن را از چنگ ِ انحصار ِ بورژوازی بیرون کشید و به نفع ِ مارکسیسم و طبقه ی کارگر به کار گرفت مفهوم و عملکرد ِ واقعی اش محدود نکردن ِ خود – و دیگران – در دایره ی تنگ ِ تفکر فرقه ای است، یعنی تفکری که فقط به منافع محدود یک دارودسته ی قدرت طلب می اندیشد و نه به مصالح و مقدرات ِ جامعه ی انسانی به مثابه وحدتی ارگانیک و تاریخی.

تفکر ِ فرقه ای ِ انحصارخواه و حقیقت ستیز نمی داند دموکراسی – و در معنای وسیع تر ِ آن دموکراتیسم -، اولن، یک مرحله ی ضروری و در عین ِ حال گذرا از تکامل ِ جامعه ی انسانی است که باید به طور ِ یکسان در تمام ِ جامعه ها به طور ِ تاریخی و در عمل تجربه شود تا مزایا و کمبودهای آن در تجربه ی اجتماعی و طبقاتی به محک زده شود، ثانین، در هر جامعه ای که این مرحله ی تاریخی هنوز به تجربه درنیامده معنای اش این است که آن جامعه هنوز در مرحله ای قرار ندارد که آنتاگونیسم ِ طبقاتی کاملن شکل گرفته و کارکرد ِ عملی ِ دگرگون ساز یافته باشد. ثالثن، مخالفان ِ دموکراتیسم به این اصل ِ مهم ِ ماتریالیسم ِ دیالکتیک و تاریخی توجه ندارند که در جامعه ی انسانی به ویژه در دوران ِ سرمایه داری، نظام ِ موجود خود عبارت است از یک وحدت ِ مادی – سیستمی که همین وحدت ِ متشکل از تضاد کار و سرمایه در کلیت ِ تولیدی – مناسباتی ِ آن است که عامل ِ فراروی ِ آن به مرحله ی عالی تر ِ سوسیالیسم و کمونیسم می گردد، نه اراده ی معطوف به قدرت ِ آنان. از این رو، انکار و نفی ِ دموکراسی ِ بورژوایی به عنوان ِ ضرورتی تاریخی، انکار و نفی ِ خود ِ تاریخ و ماتریالیسم ِ تاریخی، و انکار ِ نقش ِ تضاد ِ کار و سرمایه در نظام سرمایه است. تضادی که تا به مرحله ی آنتاگونیستی در تمامیت ِ پیکربندی ِ این وحدت ِ ارگانیک، و در تمام اجزای به ظاهر پراکنده و جدا از همدیگر ِ آن رسوخ و نفوذ نکند، کلیت به ویژه در اجزای کم تر توسعه یافته، آمادگی فراروی به دوران ِ کمونیسم را هرگز پیدا نخواهد کرد. چنین تفکر ِ مکانیکی و متافیزیکی از آنجا برمی آید که سوسیالیست های تخیلی به طور کلی، گمان می کنند سوسیالیسم جدا از پیکربندی ِ یکپارچه واحدی است که باید خود را بر طبق ِ سازوکارهای همبسته ی انسانی – تاریخی اش جهانی سازد و به کمونیسم فرا ببرد.

با این تصور غلط و غیر علمی و ضد ماتریالیستی است که برای آنها فهم ِ این مساله دشوار است که: جامعه های توسعه نیافته یا کم توسعه یافته با حاکمیت های استبدادی با توجه به جمعیت و نفوذ ِ اندیشه ی مارکسیستی در آنها، در صورتی که دموکراتیزه شوند قادرند به لحاظ تاریخی – تکاملی بر کل جامعه ی انسانی تاثیرگذار شوند و عامل ِ مؤثری در شتاب گیری ِ فرایند ِ گذار به سوسیالیسم و کمونیسم گردند.

این واقعیت ها و حقایق ِ مشخص را چگونه و با چه سازوکاری می توان به مخالفان مارکسیسم و دموکراسی در جامعه های عقب مانده فهماند جز با همین روش ِ روشنگرانه که سایت روشنگری سرمشق و معیار ِ حی و حاضر آن است؟ وقتی من از دموکراسی و آزادی های سیاسی، و آزادی ِ بیان سخن می گویم، منظورم چنین دموکراتیسمی است که به همه امکان ِ نظروری  و اظهارنظر می دهد تا خود ِ خواننده و در مقیاس ِ وسیع تر و بزرگ تر خود جامعه و طبقه ی کارگری که در دوران ِ ما آن را نمایندگی می کند، بتواند هم از نقطه نظرات ِ مختلف آگاه گردد و هم آنچه را با آگاهی های کسب شده ی خود درست تشخیص می دهد برگزیند و به آن عمل نمایدو توان ِ اجتماعی اش را در راه ِ تحقق ِ آن به کار گیرد. این روش و این دموکراتیسم، سنجه ای است برای محک زدن ِ نظرات ِ مارکسیست ها و مخالفان ِ آنها به ویژه در جامعه های زیر حاکمیت ِ استبداد. یعنی: استفاده از تمام امکانات و موجودی هایی که نظام ِ سرمایه در اختیار ِ ما قرار داده برای آگاهی رسانی به جامعه، بدون ِ آنکه نظام ِ بورژوایی، دست کم در عرصه ی نظری و بیانی، مداخله ی عملی برای جلوگیری از این آگاهی بخشی نماید، درحالی که می دانیم چنین روشی در حاکمیت های استبدادی با انواع ِ ممنوعیت ها و محدودیت ها رو به رو است.

روشنگری نمونه ی برجسته ای از این استفاده ی بهینه برای روشنگری و آگاهی رسانی است که سرمشق و الگوی همگان باد!

 

۱۹ Responses to “درس آموزی از یک روش ِ دموکراتیک / خدامراد فولادی”

  • فرزین خوشچین

    آقای ناشناس!
    لنینیسم هیچ ربطی به مکتب مارکس ندارد. در هر تاکتیکی، در هر موضوعی، لنین تکرار کنندۀ بلانکیسم و آنارشیسم بود. لنین همۀ برنامه های خودش را از نارودنیکها اقتباس کرده و به آن رنگ و لعاب مارکسیستی زده بود، اما خود جنبش نارودنیسم را هم خوب نمی شناخت. بدون مطالعه کردن، خوب نیست از خودتان چیزهایی اختراع کنید. شما در این زمینه هیچ چیزی نمی دانید.

  • خدامراد فولادی

    ناشناس متهم میکندبدون آنکه نقل قول بیاورد.نقل قول هم که بکند نتیجه گیری اش ربطی به نقل قول ومنظورمن ندارد.این شگرد همیشگی اوست.اومفهوم یک راهبرددوراهکار دردوران ماراکه مضمون اصلی بحث های من دربررسی نظام سرمایه وعملکردمختلف الوجوه آن در جامعه های پیشرفته وعقب مانده است درک نکرده است.اومدعی است که کارگرکمونیست است وکارگرکمونیست نیازی به آگاهی فلسفی ندارد.همینکه از«علم لدنی»وپیامبرگونه ی خودش کسب آگاهی وپیروی کندکافی است.وقتی هم شارژ علم لدنی اش تمام شودبایک جمله«دیگر حرفی ندارم»می رودتابازشارژشودوبازتکرارهمان حرف های تمام شده.

  • ناشناس

    چرا انتقادات ضد لنینی فولادی به ضرر طبقه کارگر و به نفع بورژوا لیبرالهای وطنی و دوستان امپریالیست آنهاست؟

    ۱ – انتقاد او به لنینیسم از زاویه دفاع از بورژوا لیبرالیسم است – از ابتکار کمونی کارگران حرفی نمی زند و دنبال بازی های حزبی بورژواهاست و حتی از ترمینولوژی های آنها استفاده میکند.

    ۲ – اصلا درک نمیکند که لنینیسم بخشی از سنت سوسیال دموکراسی ای می باشد که به مارکس هم بر میگردد. از این لحاظ فولادی خودش با لنینیسم در تائید حزبی کردن جنبش کمونیستی کارگران هم نظر است. سوسیالیسم فولادی، سوسیالیسم دولتی است.

    ۳ – بجای علمی کردن دانش کمونیستی کارگران، دنبال فلسفی کردن آن است. از اینرو در انتها همان کار استالین را میکند. گرچه مثل استالین توتالیتارین نیست، اما مثل برشتین، فقط دوست دارد در یک اپوزیسیون پارلمانی بماند، جای گرم و نرم. بدینجهت، دوستان او بورژوا لیبرالها هستند نه کارگران کمونیست.

    ۴ – چون هرگز امکان بوجود آوردن یک دولت بورژوا لیبرال و یک جامعه مدرن صنعتی در ایران وجود ندارد، افکارش بیشتر در خدمت کودتاچی ها و طراحین انقلابات رنگین برای سازمانهای امنیتی صهیونیستی و امپریالیستی دیگر است.

    انتقاد به لنینیسم و سوسیالیسم دولتی لازم است ولی باید از زاویه منافع طبقاتی کارگران باشد و امروزه بعد از تجربه روسیه و چین، این منافع فقط از طریق تشکلات شورائی ضد سرمایه داری بدست می آید. کمونیستهائی که دنبال بوجود آوردن تشکلات کارگری شورائی ضد سرمایه داری نیستند، کمونیستهای دروغین هستند.

  • ناشناس

    آقای فولادی،

    افکار شما برای فعالین کمونیست طبقه کارگر سازشکارانه است، بیخود وقت خود را تلف نکنید. ببینید، بجای گفت و شنود، کارتان به برچسب زدن و تابو درست کردن کشیده شده است.

  • خدامراد فولادی

    ادامه به توده ای…:بلانکیسم ونیچه ایسم لنین چه خواهدکرد؟۴- مهمترازهرچیز:لنین ولنینیسم به عنوان جریانهای منتظرالحکومه زیرسوآل اند نه شخص من که داعیه ی حکومت کردن ندارم وصرفن به عنوان یک مارکسیست به وظیفه ی آگاهگرانه ی خودعمل میکنم. توده ای لنینیست مدافع فرقه گرائی لنینیستی هم بهتراست به جای آموزش کامپیوتر از فرقه ومقتدای اش رفع سوال کند:یعنی پاسخگوی آن خیانتها وجنایتهای تاریخی به جامعه ایران وانسانیت باشد که پرونده شان برای همیشه پیش روی انسانهای آزادیخواه بازاست.

  • خدامراد فولادی

    ادامه به توده ای..:سوآل این است:چراتاکنون که سالهاازنقدهای من برلنین ولنینیسم میگذرد-وبه احتمال زیادمن تنهاکسی هستم که نخستین باردیدگا های بلانکیستی-نیچه ایستی لنین را بررسی کرده وبرآنها نقدنوشته ام-،هیچ لنینیستی حاضرنشده دریک مقاله علنن ازمقتدا وپیشوای خوددفاع تئوریک کند وتنهابه طورمخفیانه از انظار عمومی وآنهم نه مستند ومستدل بلکه درحاشیه وباپیش کشیدن مسائل جنبی ازخود واو دفع حمله کنند؟۳- اما توده ای لنینیست فرض رابرعلم غیب خودبگذارد وخودرا به این دلخوش کندکه من درگذشته توده ای بوده ام:خوب،که چه بشود؟ اوبااینهمه نقدونظر درباره لنین ولنینیسم وبانظرات مستندومستدل من دراثبات

  • خدامراد فولادی

    ادامه به توده ای..:۲-توده ای لنینیستهابهتراست به جای درآوردن یک قطعه ازیک کلیت متشکل وسازمانمند،وبه جای تکه تکه کردن یک اندیشه ی واحددرباره ی یک کلیت همبسته اما مختلف الوجوه مانند جامعه ی انسانی،هم این کلیت همبسته راتوضیح دهند وهم نظرات مارکسیستی وماتریالیستی دیالکتیکی مراکه مدام بریک راهبرد دوراهکار درجامعه های پیشرفته وعقب مانده تاکیدداردوآنهابه پیروی ازلنین درموضع مخالف باآن قراردارندنقدوردکنند.توده ای لنینیست هابرای فرارازبحث تئوریک وراهبردی است که به کامنت نویسی متوسل میشوند،چراکه درکامنت نویسی-آنهم بانام مستعار- امکان فرارهست.

  • خدامراد فولادی

    پاسخ به توده ای لنینیستی که علم غیب داردومیداندمن درگذشته به کدام تشکیلات وسازمان تعلق داشته ام:۱-گذشته ی من دراندیشه های مکتوب من بازتاب داردوهرکس میتواندباخواندن این نوشته ها ازموضعگیری های من نسبت به هرموضوع ومساله وفرد وسازمانی آگاهی پیداکند.ارجاع مدام خوانندگان به ویژه توده ای لنینیست هابه نوشته های عمدتن تئوریک ام به همین منظوراست که آنهابه جای مراجعه به رمل واسطرلاب به اندیشه های مکتوب مراجعه کنند.مثلن درکامنتی براپوزیسیون علیه اپوزیسیون ازهمین م.الف.خواستم به یک راهبرد دوراهکار مراجعه نمایدواگرنظری داردبعداز خواندن آن بنویسد.که اواین کاررانکرد.

  • م - الف

    میتوان همه پارگرافهای نوشتار آقای فولادی را بررسی کرد و بی پایه بودن آنرا نشان داد. از جمله:
    “سازوکارهای نظام ِ سرمایه و خصوصن دموکراسی ِ بورژوایی امروزه بیش از آنکه به نفع ِ بورژوازی و نظام سرمایه باشد، در دراز مدت به نفع ِ پرولتاریا و سوسیالیسم است”!!
    “دموکراسی ِ بورژوایی به دلایل ِ تاریخی به نفع ِ مارکسیست ها و از این رو به نفع پرولتاریاست”!!
    “جامعه هنوز در مرحله ای قرار ندارد که آنتاگونیسم ِ طبقاتی کاملن شکل گرفته و کارکرد ِ عملی ِ دگرگون ساز یافته باشد.”!!

    همینطور میتوان ادامه داد ولی از آن میگذرم و به اندیشه ای که پایه چنین گزاره هاست، میپردازم. آفای فولادی کارکرد سیستم سرمایه درای را همانند اجرای برنامه ای (کامپیوتری) تصور میکند که “روتین” های از پیش (تاریخی) تعیین شده و ضروری آن از یک مرحله به مرحله دیگر اجرا میشوند و پس از اجرای همه “ساب روتین” ها برنامه به خوبی و خوشی به پایان میرسد. پس از آن “مارکسیست” ها میتوانند سی دی برنامه اجرای “روتین” حلوای “سوسیالیسم” را داخل کامپیوتر کنند! ولی “مارکسیست” های جامعه “عقب مانده ایران” که از کامپیوتر مدل پایینی برخوردارند ناشکیبا نباشند و فعلاً با آبغوره “دموکراسی ِ ناکامل و ابتر ِ بورژوازی” مسواک بزنند!
    آقای فولادی این “برنامه” اجرای یکباره ندارد. این برنامه دارای حلقه (loop) است و مادام که این سیستم وجود دارد، اجرا میشود! در این “کامپیوتر” ترانزیستورها نیستند که در چیپ ها جمع شده باشند و کار سیستم سخت افزار آنرا انجام دهند بلکه انسانهایی با تمایزات طبقاتی وخلاقیت های ویژه. اگر بحرانی در اجرای این برنامه بوجود آید بطور خودکار “اینتراپت” تولید شده، سپس اجرای برنامه به “ساب روتین” ویژه ای انتفال یافته پس از اجرای آن به “”روتین” اصلی بر میگردد!
    میتوانم این گفتمان را پی گیرم ولی فرصتم به پایان رسید.

  • م - الف

    همانند گذشته آقای فولادی به پرسشهای من در “کامنت” فروردین ۲۲, ۱۳۹۵ در ۲۰:۳۱ زیر نوشتار ایشان، “«اپوزیسیون»علیه اپوزیسیون”، پاسخی نداده و پرسش کننده را به باد توهین و ناسزاه گرفت (بنقل از”کامنت” ایشان فروردین ۲۳, ۱۳۹۵ در ۱۶:۵۴): “عجبا!توده ای لنینیستی که ازتفکری دفاع میکندکه پرونده ی خیانت های اش درایران وجنایت های اش درروسیه واروپای شرقی همیشه بازاست مرامحاکمه میکندکه چراازتصمیم شهروندان تهرانی دفاع کرده ام”!!
    کاربری بطور مستقیم از گذشته “توده ای” آقای فولادی پرسیدند! او نه تنها هیچ پاسخی نداده بلکه جاخالی داده، نوشتار پیش رو را ارائه داد! نمیدانم که این از “ابتکار” او بود یا موضوع چیز دیگریست! در حال خواندن تیتر این نوشتار، “درس آموزی از یک روش ِ دموکراتیک” یاد گنجی، سازگارا، عبدی، حجاریان، مخملباف، …، یعنی همان دارودسته سپاهی، اطلاعاتی و شکنجه گر افتادم. اکبر گنجی که بخاطر پونز زدن به پیشانی دختران “بد حجاب” (!) در سالهای اولیه حاکمیت رژیم سرمایه داری اسلامی، به “اکبر پونز” شهرت داشت، در مأموریت مهندسی سمت و سو دادن به روندها با برنامه ریزی سرمایه جهانی (بویژه آلمان) و پادوهای “روشنفکر” آن در”کنفرانس برلین” (و سپس در آمریکا!)، برای جان بدر بردگان این رژیم کلاس “درس آموزی از دمکراتیسم” برگزار میکرد! جوونی ها روسپیگری، سر پیری راهبه گری!
    آفای فولادی لطفاً به پرسش آن کاربری که در مورد گذشته توده ای شما پرسیدند، پاسخ دهید تا خوانندگان، مخالفت ارتجاعی شما با انقلاب اجتماعی را بهتر درک کرده، علت چماق “توده ای” خواندنشان را (آچار فرانسه ایشان برای فرار به جلو و پاسخ ندادن به پرسش ها) از فروید جویا شوند!
    آفای فولادی شما هر چه بیشتر تلاش کردید که از در وارد شوید، به هدفتان نرسیدید. حال در این اندیشه خامید که از پنجره وارد شوید؟! با شب کلاه “درس آموزی از یک روش ِ دموکراتیک” نیز بیرون خواهید ایستاد!
    در “کامنت” های پی آمد نوشتار پیش رو را پی خواهم گرفت.

  • خدامراد فولادی

    پاسخ خیالبافی های ناشناس درکامنت های۳:۵۵ و۴:۰۵فروردین۲۸من داده شده.توضیح مکرراینکه:آنچه برفلسفه وسوسیالیسم علمی وماتریالیسم تاریخی یعنی نظروری متکی برداده های تجربی-تاریخی و اندیشه ورزانه ی انسان استوارنباشد پشیزی ارزش نداردوتخیل صرف است.ازجمله:آنچه خوداین داده های علمی-تحصلی راانکارکند،مانند مذهب،دین وسخنان تکراری وآرزوهای بی پشتوانه ی مادی-علمی ی ناشناس. اصراربرضدیت بافلسفه ی علمی،اصراربرندانمگرائی،و نهایتن تسلیم شدن به تفکر ماورائی-لاهوتی است.

  • ناشناس

    آقای فولادی میگوید باید از آزادی های بورژوا لیبرالی استفاده کرد. این درست است اما به این مفهوم نیست که کارگران کمونیست باید خود را به آن محدود کنند و مهمتر برای چنین نظمی در جوامع غیر بورژوا لیبرالی فعالیت کنند. کارگران کموتیست فقط برای دموکراسی کارگری، یعنی جامعه ای که بر اساس شوراهای کارگری کنترل می شود، باید مبارزه کنند.

  • ناشناس

    همانطور که بارها در زیر مقالات شما نوشته شده است، مارکس هرگز از اصطلاح ماتریالیسم دیالکتیک استفاده نکرد، این اصطلاح از هواداران اوست نه از خود او، مارکس هرگز کتابی در مورد فلسفه ننوشت، مارکس بعد از نوشتن ایدئولوژی آلمانی فقط مشغول فعالیتهای تشکیلاتی و سیاسی و علمی بود نه فلسفی و او بود که نوشت فلاسفه فقط جهان را به روشهای گوناگون تفسیر میکنند، ولی مسئله بر سر تغییر آن است. بعلاوه مارکسیستها تفاسیر گوناگون از ماتریالیسم دیالکتیک ابداعی خود دارند و عده ای دیگر از خود آنها اصلا ماتریالیسم دیالکتیک را فلسفه مارکس نمیدانند. یک کشوری که ماتریالیسم دیالکتیک را اشاعه میداد شوروی سابق بود، همان که فولادی خودش آنرا سوسیالیستی نمیداند.

    آقای فولادی بجای برخورد علمی به جامعه، مثل مذهبیون، برخورد فلسفی میکند. او در مورد ایران و کشورهای غربی نظر میدهد بدون اینکه شرایط اجتماعی این کشورها را بررسی کرده باشد. بدینجهت، نظر آقای فولادی در این مقاله ارزش علمی ندارد. نظر فولادی شاید و فقط شاید ارزش فلسفی داشته باشد، اما ما از واقعیات باید شروع کنیم نه ذهنیات فلسفی و تفسیرات. فقط علم و منطق ما را به حقایق نزدیک میکند نه فلسفه. مثلا برای درک منشا انسان ما نباید وارد بحثهای فلسفی و الاهیات شویم، بلکه باید علم تکامل انواع را مطالعه کتیم. مثلا برای درک استثمار نیروی کار در جامعه سرمایه داری، درک ماتریالیسم دیالکتیک ضروری نیست و بدون آن میتوان آنرا با مطالعه علمی اقتصاد مارکس آنرا درک کرد. مثلا برای درک طبقاتی بودن جامعه احتیاجی به فلسفه نیست و با مراجعه به آمار و ارقام اجتماعی میتواندآنرا فهمید. برای درمان بیماری ها احتیاجی به فلسفه نداریم، باید علم طی را مطالعه کتیم. نقطه آغاز شناخت ما مطالعه تجربی و علمی عینیات است.

  • خدامراد فولادی

    ادامه به ناشناس-چون نه سوسیالیسم علمی راقبول داردونه ماتریالیسم تاریخی وتکامل قانونمندجامعه ی انسانی رابه مثابه وحدتی مادی-سیستمی وارگانیک.چراکه اگراینهاراقبول داشت مارکسیست بود ودیگراختلاف نظری با من نداشت.اومیتواند هم لنینیست باشد هم آنارشیست-ترکیب همگونی است ازاین دو-.اوفقط کلی گوئی میکند.کلی گوئیهائی که فقط بیانگرآرزوهای اوهستند،و چون دلیل اثباتی برایشان نداردمصداق همان وعده های سرخرمنی هستندکه جزبرتخیل برهیچ پایه ومایه ی مادی معتبری استوارنیستند.

  • خدامراد فولادی

    به ناشناس-۱-یک ایراداغلب کامنت هائی که برمقالات من نوشته میشوداین است که ازمن میخواهندآنچه راقبلن وبارهانوشته ام تکرارکنم.این،دوباره کاری بیهوده ووقت تلف کنی است.۲-ازکجا فهمیده ام ناشناس علیه آزادی بیان دادسخن میدهد؟ازاستدلالی که بایکدست آنراپیش میکشدوبایک«اما» و«ولی»آنراپس میزند.ازآنجاکه من گفته ام باید«فعلن»ازهمین آزادی بیان نقد بورژوائی استفاده کرد وبه آزادی های نسیه ووعده های سرخرمنی یی دل خوش نکردکه هیچ پایه واساس علمی-تحصلی ندارند،وناشناس بازهمان وعده ی سر خرمن خودش رامیدهد. چراوعده های ناشناس وامثال او پایه واساس علمی-تحصلی ندارد؟ ادامه دارد

  • ناشناس

    آقای فولادی نوشته است:

    “این ناشناس که اینچنین سرسختانه علیه دموکراسی وآزادی بیان داد سخن میدهد”

    از کجای کامنت من چنین نتیجه ای گرفته اید؟

    لطفا سئوالات موجود در کامنت قبلی من را پاسخ دهید تا بحث را ادامه دهیم.

    سئوالات را این بار بصورت روشن تر بیان میکنم:

    ۱ – آیا دولتهای بورژوا لیبرال جوامع “پیشرفته” اجازه میدهند که کشوری مثل ایران دولت بورژوا لیبرال داشته باشد؟

    ۲ – آیا میتوان در ایران دولتی بورژوا لیبرال با اقتصادی “پیشرفته” داشت بدون اینکه برای خود یک یا چند کشور را نو مستعمره و یا مستعمره کرده باشد؟

    ۳ – آیا شرایط اجتماعی-تاریخی-طبقاتی جامعه ای که روشنگری در آن وجود دارد را بررسی کرده اید؟ شاید روشنگری در یک جامعه ای است که دموکراسی کارگری وجود دارد نه بورژوا لیبرالی!

    حال دو سئوال دیگر را اضافه میکنم:

    ۴ – آیا حاکمیت بورژوا لیبرالی تضمین کننده “پیشرفت سرمایه داری” است؟

    ۵ – آیا “پیشرفت” سرمایه داری تضمین کننده شرایط بورژوا لیبرالی است؟

    *******************************************

    ممکن است خوانندگان بپرسند که ناشناس در مورد آزادی بیان و غیره چه میگوید. این نظر من است:

    برای آزادی بیان باید همیشه مبارزه کرد ولی مبارزه برای آزادی بیان نمیتواند مستقل از مبارزه برای فرم روابط اجتماعی ای باشد که در آن آزادی بیان حقیقتا تضمین می شود. به اعتقاد من، فرم اجتماعی ای که در آن آزادی بیان واقعا تضمین می شود، فدراسیون تشکلات کمونیستی شورائی کارگری است. بدینجهت باید این سیاستها را در پیش بگیریم:

    ۱ – باید از زاویه منافع کارگری خود حرکت کنیم و با سرمایه داری مبارزه کنیم. کارگر معمولا آن کسی است که در ازای کارش مزد و یا حقوق دریافت میکند. در مجموع اکثر کارگران دنیا در جامعه سرمایه داری استثمار می شوند. استثمار به این صورت که بخشی از ارزش نیروی کارشان به آنها باز نمیگردد بلکه در اختیار کسانی قرار میگرید که مالک وسایل تولید هستند. بعلاوه، کارگران به علت محدودیت ناشی از نداشتن مالکیت بر وسایل تولید در وضع نامناسبی در مقایسه با سرمایه داران قرار دارند و از آموختن علم به انسان معمولا محروم هستند و بعلت چنین محدودیتی تحت تاثیر عقاید مذهبی و غیر مذهبی نادرست سرمایه داران حاکم قرار دارند. سرمایه داران حاکم دستگاه دولتی دارند و بطور سیستماتیکی کارگران را از درک حقایق علمی استثمارگرانه جامعه سرمایه داری محروم میکنند. بدینجهت هر فرد کارگر برای بهبود وضعیت خود چاره ای جز مبارزه با سرمایه داری ندارد. حتی درخواست اضافه حقوق مبارزه با سرمایه داری می باشد. اما مبارزه با سرمایه داری از این فراتر است.

    ۳ – متشکل کردن کمونیستی مبارزات طبقه کارگر بصورت شورائی، حتی اگر بسیار بسیار کند پیش برود. این مبارزات باید هم در جهت گرفتن خواستهای فوری باشد و هم در جهت هدف نهائی از بین بردن تمام موانع حاکمیت کارگری. حاکمیت شورائی کارگری دموکراسی کارگری است، دولت بورژوا لیبرالی، دیکتاتوری سرمایه داری است. استبداد سرمایه داران نیز نوعی دیگر از دیکتاتوری سرمایه داری است.

    ۴ – نشان دادن بی فایده بودن رفرمیسم چپ که معمولا خود را بصورت سوسیالیسم دولتی نشان میدهد، چه سرنگونی طلب باشد و چه نباشد، چه ضد استبداد باشد چه نباشد. از مارکسیستها و هر نوع کمونیست دیگری باید پرسید که آیا سوسیالیسم سیاستهای دولتی است و یا حاکمیت کارگران از طریق تشکلات ضد سرمایه درای خود. به اعتقاد من اولی اعتبارش را از دست داده است.

    ۵ – نشان دادن بی فایده بودن رفرمهای سرمایه داران در خدمت جامعه کمونیستی، چه در اشکال اقتصادی و چه سیاسی ، حال چه خود را بصورت سرنگونی سیاسی رژیم بیان کنند و چه غیر از آن. از اینرو ما میتوانیم با توطئه استعمارگران نیز خود بخود مبارزه کنیم چون آنها بعضی وقتها از در رفرمیسم وارد می شوند.

    ۶ -آموزش سیستماتیک ایده کمونیسم بصورت غیر مکتبی و اشاعه تفکر منطقی و علمی در برخورد به طبیعت، جامعه انسان و فرد خود. مراجعه به کارها و آثار همه کمونیستهای گذشته، مارکس و غیر مارکسیست، بسیار مفید است، اما با برخورد مکتبی و بت سازی از آنها باید شدیدا مبارزه شود. بسیاری از آموزشهای علمی در باره انسان اصلا جنبه مکتبی ندارند و بسیار مفید می باشند. شرایط و وضعیت ما کارگران باید بصورت منطقی و علمی توسط خود ما درک شود و هر کارگری باید خودش تصمیم بگیرد و کسی نمیتواند برای او وظیفه انقلابی تعیین کند. کارگران میتوانند داوطلبانه وارد تشکلات کمونیستی شده و یا داوطلبنه از آن خارج شوند.

    این روح قضیه است.

  • خدامراد فولادی

    ناشناس یالنینیست است یانیست.اگرلنینیست است،همانطورکه من بارهابانقل قول ازلنین نوشته ام خواهان حکومتی است نظامی پادگانی که نمونه ی آنراهمین الان هم درروسیه،چین،کره شمالی،کوباو دیگرحکومت های استبدادی داریم.اگرلنینیست نیست،بایدروشن کند خواهان چگونه دولت وحاکمیتی است،وآن دولت وحاکمیت چگونه وتوسط چه نیرویانیروهای اجتماعی بایدقدرت سیاسی رادردست گیردوچه کردو کاری درجامعه خواهدداشت،تابشودبااوبحث کرد.درغیراین صورت،به قول معروف:نفی چیزی دلیل اثبات غیرآن نمیشود.من نظرم رادراین موردمشخص به تفصیل در«یک راهبرد،دوراهکار» بیان کرده ام.

  • خدامراد فولادی

    این ناشناس که اینچنین سرسختانه علیه دموکراسی وآزادی بیان داد سخن میدهد-چون بحث من درباره ی آزادی بیان واقعن موجود درخود کشورهای پیشرفته است-،یقینن خودش هرجاهست ازاین آزادی به حد کافی برخورداراست وگرنه چه آدم عاقلی است که آزادی بیان نداشته باشد و خواهان آن نباشد؟درست مثل مستبدین حاکم که خود آزادی بیان دارند ولی مخالفانشان را که آنرامطالبه میکنند نوکر امپریالیست ها مینامند.

  • ناشناس

    منظور آقای فولادی این است که چون سایت روشنگری در یک کشور بورژوا لیبرالی قرار دارد و چون سیاست گردانندگان آن منعکس کننده نظرات گوناگون و متنوع است، ما باید:

    در ایران خواستار جامعه ای باشیم شبیه به جامعه ای که سایت روشنگری در آن جواز کار دارد. یعنی خواستار جامعه ای باشیم که در آن دموکراسی بورژوائی وجود داشته باشد. آقای فولادی معتقد است که ضرورت تاریخی حکم میکند که جامعه باید ابتدا دارای حاکمیت بورژوا لیبرالی باشد تا بتواند کمونیستی شود.

    پاسخ من به آقای نویسنده:

    اول باید اثبات کنید که دولت جامعه بورژوا لیبرالی ای که روشنگری در آن آزادی دارد اجازه میدهد که ایرانیان هم چنین جامعه ای را درست کنند، یعنی کودتاگر نیست، مصدق و آلنده را سرنگون نمیکند تا آن کشور را نوکر خودش کند.

    دوم باید اثبات کنید که جامعه ایران میتواند جامعه ای بورژوا لیبرال باشد بدون اینکه استعمارگر باشد و یا در آن شراکت نکند. بعضی از کشورهای بورژوا لیبرال غرب بسیار کوچک هستند و از امنیتی استفاده میکنند که کشورهای بزرگ تری چون آلمان و فرانسه و انگلیس و آمریکا برای آنها فراهم کرده اند و بدون استعمار جنایت کارانه آنها چنین امنیتی ندارند. من به شما قول میدهم که اگر یکی از آن کشورهای کوچکی که دموکراسی بورژوادی هستند،کمک کشورهای استعماری ای که ذکر کردم را نداشته باشند، کشور “عقب افتاده ای” چون ایران یکشبه آنجا را تسخیر میکند.

    آقای فولادی، وقتی حقیقتا در مورد استعمار غرب وارد بحث شوید، جامعه بورژوا لیبرالی غربی را مثل لنینیستها فراموش خواهید کرد!!

    اما یک کار مهم دیگر هم قبل از نظریه پردازی باید بکنید و آن این است که تاریخ اقتصاد و روابط تولیدی و روابط طبقاتی و روابط بین المللی جامعه ای که روشنگری در آن وجود دارد را مطالعه کنید بعد اظهار نظر کنید.

نظر شما


لابلای نشریات/ سایر مقالات