۱
انتخاباتِ امسال در سایهی حصر نیست، اما بخشِ قابلِ توجهی از دینامیکِ موجود در آن از وقایعِ ۸۸ و امتدادِ حصرِ میرحسینِ موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی انرژی میگیرد. سیاستِ حذف یا به حاشیهرانیِ هزاران نفر از چهرههای اصلاحطلب و اصولگرا، شاملِ فعالان سیاسی، مسئولان و کارشناسان که با هدفِ ضعیف کردنِ «فتنهی ۸۸» انجام شد شکستِ قاطعی خورده است؛ به این معنا که برخوردِ حذفی، اگر چه بدنهی سیاسی و مدیریتی کشور را دچارِ خسرانِ جدی کرده، اما نه تنها سوالِ مطرح شده در اعتراضاتِ ۸۸ را پاک نکرده، بلکه آنرا به موضوعی همیشگی و مهم در حیاتِ اجتماعی-سیاسیِ تودههایِ روز به روز وسیعتری تبدیل کرده است. نتیجهی این موضوع را میتوان در رشدِ محبوبیتِ آقایان خاتمی یا رفسنجانی یا حتی شخصیتهایی نظیرِ علی لاریجانی یا ناطقِ نوری که رفتارِ حکیمانهتری داشتند و افتِ شدیدِ مشروعیت و محبوبیتِ اقلیتِ قدرتمند و سازمانیافتهی تندرو در نظام مشاهده کرد. سیاستِ تحدیدِ آقایِ خاتمی به جایِ اینکه نقشِ او را در جامعه کمرنگتر کند، محبوبیت و نفوذِ او را به حدی بالا برده که میلیونها ایرانی معیارِ کنشِ مدنی و سیاسیِ خود را با شاخصِ «باید ببینیم نظرِ خاتمی چیست» تنظیم میکنند. اما صرفِ نظر از این موضوع، جامعه و نظام مسیرِ خودشان را دنبال کردهاند و اینطور به نظر میرسد که خدشهای که در انتخابات ۸۸ به اعتمادِ عمومی به نظام وارد شد تا حدِ زیادی در انتخاباتِ ۹۲ و همینطور ۹۴ (همین فردا!) ترمیم شده است. پس آیا میرحسینِ موسوی اشتباه کرد؟ آیا بهتر نمیبود اگر او پیغامها و پیشنهادهایِ دهها ریشسفید و عالیمقام که از او خواستند اعتراضاتِ ۸۸ را خاتمه دهد و «با نظام راه بیاید» را میپذیرفت؟ آیا موسویِ خارج از حصر، ولو محدود شده از لحاظِ سیاسی، نقشِ پررنگتری در تحولاتِ اجتماعی و سیاسیِ ایران بازی نمیکرد؟ مگر نه این است که خاتمیِ تحدید شده، اما آزاد، تأثیرگذاریِ جدیِ خود را بر تحولات حفظ کرده است؟ آیا منطقیتر نمیبود اگر موسوی «سیاسی» عمل میکرد و سختگیرانه و لجبازانه بر اعتراضِ خود پای نمیفشرد؟
۲
شاید بتوانیم در سیاست از قانونی به نامِ «قانونِ ۹۹ درصد» نام ببریم. این یک قانونِ شهودی و بسیار ساده است که آنرا اینطور خلاصه میکنم: «در تعاملِ سیاسی با یک نظامِ سیاسی-اجتماعیِ مشروع و مستقر، باید انعطافپذیر بود؛ در اغلبِ موارد، دربارهی بیشترِ موضوعها و در رابطه با اکثرِ افراد و گروهها. در واقع منطقِ سیاست مذاکره و انعطافپذیری را ایجاب میکند، دستِ کم در ۹۹٪ موارد.» معنایِ این قانون این است که یک سیاستمدار به خوبی میداند که عرصهی سیاست انعطافپذیری، یارکشی، چانهزنی، بازیگری، برنامهریزی و در مجموع «رفتارِ معقولِ سیاسی» میطلبد. در این چارچوب، میتوان اصولگراتر یا اصلاحطلبتر بود، راستتر بود یا چپتر، بالاتر بود یا پایینتر، مذهبیتر بود یا سکولارتر، اما به هر حال باید به خاطر داشت که یک سیاستمدارِ موفق و تأثیرگذار، «همیشه» آمادهی مذاکره و تعامل —به معنایِ جاریِ آن— با نظامِ سیاسیِ مستقر است. یک سیاستمدار ِ موفق بنا به تعریف همیشه «بازیِ سیاسی» میکند.
فرض کنیم این قانون صادق باشد. در این صورت یا موسوی در اعتراضاتِ ۸۸ اشتباهِ سیاسی کرده، یعنی در یک وضعیتِ معمولی، یکی از ۹۹٪ درصدها، از قانونِ بالا پیروی نکرده و با نظام تعامل نکرده، یا اینکه با یک وضعیتِ استثنایی، یکی از آن «یک درصدها»، یعنی شرایطی که باید منطقِ پذیرفتهی سیاسی را به هم زد و غیرسیاستمدارانه قاعدهی بازی را عوض کرد رو به رو شده است. پاسخها متفاوت است. اگر از کسانی که موسوی را «فتنهگر» میخوانند بگذریم، احتمالاً حتی خیلی از همفکرانِ او هم معتقدند که او اگر چه محق بوده، اما در عدمِ تعاملش با نظام اشتباه کرده و به این ترتیب خسارتهایی به خود، جریانِ اصلاحطلبی، نظام و جامعه وارد کرده که در صورتِ تعامل به مراتب کمتر میبودند. اغلبِ این افراد از دریچهی سیاستِ واقعی و عملی به رفتارِ موسوی نگاه میکنند. در حالی که این احتمال را در نظر نمیگیرند که این تنها خطکشی نیست که میتوان به کمکِ آن رفتارِ یک سیاستمدار را سنجید. اگر شرایطِ حاکم بر ماههایِ بعد از انتخابات ۸۸ از جنسِ آن یک درصد که گفتم بوده باشد، در این صورت میتوان از انعطافناپذیری و استحکامِ رفتاریِ موسوی دفاع کرد.
۳
سیاستمداران دو نوعاند. نوعِ اول که در اقلیتِ محض قرار دارند آنهایی هستند که چندان علاقهای به رقابتِ سیاسی و قواعدِ مرسومِ آن ندارند و کنشِ سیاسیشان تابعِ رفتارِ مرسوم و حرفهای سیاسی نیست. نوعِ دوم، همهی دیگرِ سیاستمداران هستند. در شرایطِ معمولی، یعنی در ۹۹٪ مواقع و موارد، رفتارِ این دو نوع سیاستمدار چندان فرقی با هم ندارد (فرق دارد، اما تشخیصِ آن نیازمندِ دقتِ ویژه است). هر دو ظاهراً درگیرِ بازیِ سیاسی هستند، قواعد و آدابِ سیاست را میدانند، معامله میکنند، چانه میزنند، برنامهریزی و سازماندهی میکنند و … اما چون شخصیت و انگیزهی این دو نوع سیاستمدار عمیقاً با هم متفاوت است، رفتارِ آنها در شرایطِ استثنایی، یعنی آن یک درصدِ یاد شده، کاملاً با هم فرق میکند. سیاستمدارِ نوعِ دوم راهی برایِ تعامل و کنشِ سیاسی پیدا میکند (نرم میشود) در حالی که سیاستمدارِ نوعِ اول رفتاری غیرمعمول و غیرطبیعی از خود نشان میدهد که تعجب و انتقادِ همهی کسانی که سیاست را به معنایِ متدوالِ آن بازی میکنند بر میانگیزاند.
برایِ درکِ رفتارِ موسوی در ۸۸ باید در نظر داشته باشید که او سیاستمداری از نوعِ اول است. او که بعد از ۲۰ سال به عرصهی عملیِ سیاست بازگشته بود شرایط را خاص میدید، اما شاید پیشبینیِ اینکه شرایطِ خاص به شرایطی بسیار استثنایی (یک درصدی) تبدیل شود را نکرده بود. بداخلاقیهایِ سیستماتیک و حمایتشدهای که در انتخابات ۸۸ رخ داد باعث شد که او در یک موقعیتِ یک درصدی قرار بگیرد و چون سیاستمداری از نوعِ اول بود نمیتوانست بر سرِ آنچه که به باورِ او یک موضوعِ اساسی بود «معاملهی سیاسی» کند. عدهای میگویند موسوی در اعتراضاتِ ۸۸ «تندروی» کرد. اما آنچه موسوی انجام داد کمتر از جنسِ تندروی و بیشتر از جنس انعطافناپذیری بود. او معتقد بود که باید احترامِ حقالناس و صندوقهایِ رأی حفظ شود و بر سرِ اعتقادش محکم ایستاد. نتیجه این شد که خود، یارانش، و بسیاری از همفکرانش به صورتِ مستقیم یا غیرمستقیماش هزینههایِ زیادی پرداخت کردند، اما رفتارِ خارج از عقلِ مرسومِ سیاسیِ او به مثابهِ یک شوک، یک الگو، یک مثال، یا یک شهادت در تاریخِ معاصر و ذهنِ میلیونها ایرانی باقی ماند. رفتارِ او به معنایِ واقعیِ کلمه انقلابی بود (و از این نظر چقدر از تفکر اصلاحطلبانه دور به نظر میرسد)، منتها نه انقلابی جدید، بلکه از جنسِ امتدادِ همان انقلابی که در سالِ ۵۷ پیروز شده بود. موسوی به نوعی به مردم و حاکمیت یادآوری کرد که انقلاب یک فرایندِ زنده و انتهاباز است و روزمرگیها و حرفهایگریهایِ معیشت و سیاست نباید آنها را دچار این توهم کند که «انقلاب تمام» شده است. به نظرِ من پیامی که موسوی در ۸۸ به مردم و حاکمیت داد به خوبی شنیده شد. اولین نتیجهی آن افزایشِ اعتماد به نفسِ عمومی نسبت به اهمیتِ انتخابات و نقشی که میتوانند در آن بازی کنند بود. بسیاری از کسانی که تا آن روزها انتخابات را امری معمولی یا بیهوده میدانستند، امروز جورِ دیگری میاندیشند. از نظرِ آنها حالا دیگر انتخابات در ایران آنقدر جدی و کلیدی شده است که میتواند اتفاقاتی در حدِ اعتراضاتِ ۸۸ را رقم بزند و آدمهایی هم هستند که به خاطرِ آن محکم میایستند، حتی اگر به قیمت بر هم زدنِ بازیِ مرسومِ سیاست و تحملِ هزینههایِ کلانِ شخصی و خانوادگی باشد. این اتفاقِ کمی نیست، بلکه ادامهی کامل شدنِ بلوغِ سیاسی جامعهی ایران است. از طرفِ دیگر، حاکمیت نیز پیامِ موسوی ۸۸ را شنید، اگر چه در ظاهر به نشنیدن وانمود کرد. معلوم نیست اگر موسوی در سالِ ۸۸ «سیاستمدارانه» عمل کرده بود و به نوعی تفاهم با نظام دست مییافت، انتخاباتِ ۹۲ به آن شکل انجام میشد یا امروز هم شاهدِ این حرکتِ شورانگیزِ عمومی برایِ مشارکت در انتخابات میبودیم.
۴
در ارتباط با انتخابات، دو حرکتِ تأثیرگذار را نباید فراموش کنیم. اولی رأیِ محمدِ خاتمی در انتخابات مجلسِ نهم در سالِ ۹۰ (رأی او در دماوند) و دیگری درخواستِ امروزِ مهدی کروبی برایِ ارسالِ صندوقِ سیارِ به خانهاش تا او بتواند در شرایطِ حصرِ خانگی در انتخابات شرکت کند. هر دویِ این حرکتها تاریخی، مهم و آموزنده هستند. بعد از بحرانِ ۸۸ و حصرِ خانگیِ موسوی و یارانش، تصمیمِ محمدِ خاتمی به رأی دادن بسیار کلیدی و شجاعانه بود. او جنبشِ سبز و جبههی اصلاحات را از یک بنبستِ قطعی خارج کرد و نشان داد که جوهرِ اعتراضاتِ ۸۸ نه دربارهی قهر با انتخابات، بلکه اساساً دربارهی مهم شمردنِ آن بوده است. میزانِ احترامِ من برایِ محمدِ خاتمی از زمانِ آن تکرأی به مراتب افزایش یافته است و بر این باورم که منش، صداقت، تدبیر و دیدِ بلندِ او در تاریخِ معاصرِ سیاستِ ایران اگر بینظیر نباشد، قطعاً کمنظیر است. اما درخواستِ مهدیِ کروبی چطور؟ چرا این تصمیم اتفاقِ تأثیرگذار و مهمی است؟
این تصمیمِ به ظاهر ساده چنان چندجانبه و بیعیب است که فقط به واسطهی زیباییاش میتواند تحسینبرانگیز باشد. اما اجازه دهید به پیامهایِ چندوجهی آن اشاره کنم:
- کروبی یادآوری میکند که مانندِ همهی شهروندانِ دیگر حقِ رأی دارد. در ضمن او به صورتِ غیرمستقیم به حقوقِ اساسیِ شهروندیاش اشاره میکند که سالهاست به صورتِ غیرانسانی و غیرقانونی از او سلب شده است. (حقوقی که حتی از زندانیانِ رسمی سلب نمیشود)
- کروبی به من و شما، صرفِ نظر از اینکه به موسوی یا کروبی رأی داده باشید یا خیر، یادآوری میکند که به واسطهی دفاع از روحِ انتخابات بیش از پنج سال در حصر است.
- در همین راستا، کروبی با درخواست به رأی دادن، ذرهای تردید در دلهایِ معترضانِ ۸۸ باقی نمیگذارد که باید در انتخابات شرکت کنند.
- کروبی به نظام یادآوری میکند که اگر امروز انتخاباتِ پرشوری در کار است، او و یارانش با محکم ایستادنشان بر سرِ دفاع از نهادِ انتخابات در شکل گرفتنِ آن نقش داشتهاند.
- کروبی به نظام یادآوری میکند که اعتراضهایی که در انتخاباتِ ۸۸ داشته (و هنوز دارد) به معنایِ قهر با نظام نیست.
- کروبی همهی مردمِ ایران را به شرکت در انتخابات دعوت میکند.
کروبی با یک حرکتِ ساده تمامِ پیامهایِ بالا را ارسال میکند، بدونِ اینکه اقدامش کوچکترین جنبهی منفی یا قابلِ نقدی داشته باشد. به سختی میتوان اقدامی سیاسی یافت که اینچنین «کامل» باشد.
۵
خیلی از دوستان نگرانِ نتیجهی انتخاباتِ جمعه (فردا) هستند. نگرانیِ بهجایی است، اما نباید به ناچیز شمردنِ آنچه در بلندمدت مهمتر از ترکیبِ نمایندگانِ مجلس است بیانجامد: افزایشِ بلوغِ سیاسی و اعتمادِ به نفسِ بالایِ بخشهایِ روزافزونی از جامعه نسبت به خلاقیتها و تواناییهایِ مدنیِ خود. دوستی میگفت اشتباهِ موسوی این بود که به مردمِ کفِ خیابان اعتماد کرد. به اعتقادِ او به مردمِ کفِ خیابان نمیتوان اعتماد کرد، بلکه سیاست نیازمندِ حرکتِ سازمانی و همکاری با سیاستمدارانِ حرفهای است. در ۹۹٪ موارد حرفِ ایشان درست است، اما وقتی صحبت از «بزنگاههایِ تاریخ» میشود داستان فرق میکند. آنجا که سیاستمدارانِ حرفهای آچمز میشوند، مردمِ کف خیابان هستند که حماسه خلق میکنند.