جمعه ۰۴ آذر ۱۳۹۰ -
- 25 Nov 2011
27 ذو الحجة 1432 آخرین به روز رسانی : ساعت ۰۵:۲۸ به وقت ایران
جنبش راه سبز - جرس
کاوشی در مقوله اسیدپاشی

 

                                                                                                              
قربانیان اسید پاشی که اغلب زن هستند طی زمانی کوتاه زیبایی و گاهی بینایی، درصدی از شنوایی، زندگی اجتماعی و حتی شیوه ی زندگی خود را از دست می دهند. جامعه چهره ی جدیدشان را نمی پذیرد و همانطور که خواهر آمنه بهرامی نوا، آخرین قربانی شناخته شده این جنایت در ایران، (۱) شرح داده است اغلب به دلیل چهره ی جدید خود تحقیر می شوند و به حاشیه ی جامعه رانده می شوند که منجر به ضربات روحی شدید در آنها می شود. این قربانیان در مواردی از ادامه ی تحصیل باز می مانند و یا کارشان را به اجبار ترک می کنند. هزینه ی درمان آنها به شدت سنگین است که بار مالی است بر گردن قربانی و خانواده اش. به خصوص در جوامع در حال توسعه مثل ایران که زنان همچنان با وجود تحصیلات دانشگاهی و تخصص، درصد کمی از اشتغال را به خود اختصاص داده اند و یا درآمدهای خیلی کمتری نسبت به مردان دارند، درصد بالایی از زنان برای استقلال مالی نیازمند به ازدواج هستند و از دست دادن زیبایی شانس ازدواج کردن قربانیان اسید را به شدت کم و یا حتی ناممکن می کند. در چنین اوضاعی یک یا دو بار عمل جراحی مشکل قربانی را حل نمی کند و حتی جراحی در بهترین مراکز درمانی دنیا که امکانش برای عده ی محدودی ممکن است فراهم شود هم اثر اسید را کاملا از چهره و روان قربانی پاک نمی کند. در کشورهای در حال توسعه و آسیای جنوبی که اسیدپاشی بیشتر اتفاق می افتد، قوانین پیشگیرانه یا وجود ندارند یا عملی نمی شوند و اغلب مجرمین به سزای شایسته عمل شان نمی رسند. از طرفی به نظر می رسد که اسید به راحتی در دسترس مجرمین قرار می گیرد. این بسیار جای تعجب دارد از آنجایی که از اسید به عنوان سلاحی استفاده می شود که هرچند ممکن است موجب مرگ قربانی نشود ولی زندگی اجتماعی، جسمی و روانی اش را به شدت ویران می کند.
 
آیا تنها دلایل اسیدپاشی غیرتمندی و ناموس پرستی است؟ آیا مردان تنها کسانی هستند که از اسلحه ی اسیدپاشی استفاده می کنند؟ برای پاسخ این پرسشها باید گفت که اسیدپاشی در خیلی از کشورهای دنیا اتفاق می افتد اما در بنگلادش، هند، پاکستان و کامبوج خیلی بیشتر از باقی جاهای دنیا رایج است. پاسخ منفی دادن زنان به خواستگاران شان یکی از دلایل قربانی سلاح اسید شدن است ولی دلایل دیگری از قبیل منازعه بر سر زمین، نپرداختن یا کم پرداختن مهریه توسط خانواده ی عروس به داماد، مشکلات زناشویی و خانوادگی و … هم تاکنون دخیل بوده اند. مردان تنها کسانی نیستند که از اسید به عنوان اسلحه برای انتقام جویی استفاده می کنند. در مواردی نیز دیده شده که زنان هم علیه زنان و یا علیه مردان از سلاح اسید استفاده کرده اند و در واقع بیست درصد از قربانیان اسیدپاشی مردان هستند در مقابل هشتاد درصد قربانیانان زن. 
 
در یک مورد نادر، بتنی استرو، دختر بیست و هشت ساله ی کانادایی، که از بیماری های افسردگی و اختلال خود-زشت-بینی و اختلال وسواس اضطراری رنج می برد تصمیم گرفته بود که با اسید خودش را بکشد اما بعد از اینکه خودکشی اش موفقیت آمیز نبود، داستانی ساخته و ادعا کرده بود که زنی سیاه پوست به او گفته بوده که «خانم زیبا، می خواهی این نوشیدنی را بخوری؟» و بعد اسید را به صورتش پاشیده بوده است. پس از مدتی از دروغی که گفته بود عذرخواهی کرده بود و تحت مداوای روانی و جسمی قرار گرفت (۲). 
 
 در کامبوج که مردان متاهل ثروتمند با دختران جوان فقیر به عنوان همسر غیررسمی زندگی می کنند، در چند مورد زنان علیه معشوقه های شوهران شان از اسیدپاشی استفاده کرده اند. سام رازمی (۳) که اهل کامبوج است معشوقه ی جوان یک مرد متاهل بوده که توسط همسر مرد با کمک چهار زن دیگر قربانی اسیدپاشی می شود اما شکایت سام رازمی از همسر معشوقش بی نتیجه می ماند. در توجیه بی عملی در قبال شکایت سام رازمی بحث حسادت مجرم در دادگاه توسط قاضی مطرح شده است. شوهر مجرم و یا همان معشوق سام رازمی بعد از واقعه، قربانی را که هیچ گونه حمایت مالی نداشته است ترک می کند بی آنکه بچه اش را به او بدهد. در واقع آخرین باری که سام رازمی صدای گریه ی بچه اش را می شنود زمانی بوده است که همسر معشوق اش در حال خالی کردن بطری اسید در چشم او بوده است و بعد از آن حتی نمی داند که آیا بچه اش زنده و یا مرده است. اسیدپاش در این داستان برای حذف معشوقه ی شوهرش او را نمی کشد بلکه با پاشیدن اسید به صورتش تا انتهای عمر او را شکنجه اش می دهد و نه تنها رفاه مالی که از جانب شوهرش تامین شده بوده است را از او می گیرد بلکه شانس بسیاری از شغل های کم درآمد که این دست زنان جوان فقیر قبل از ایجاد رابطه داشته اند را هم از قربانی می گیرد. در جامعه ی مردسالار کامبوج، مردانی که معشوقه می گیرند اغلب به دلیل رفاه اقتصادی و قدرت شان و نیاز مالی همسران شان به آنها مورد سرزنش قرار نمی گیرند و در عوض زنان علیه زنان عمل می کنند. همسر اول که وابستگی اقتصادی به شوهرش دارد و قوانین از او حمایتی نمی کنند که بتواند حقوق اش را بگیرد و از شوهرش که معشوقه اختیار کرده جدا شود مقابل زن جوان فقیری می ایستد که در آن رفاه مالی می خواهد شریک او بشود و تنها قدرت اش زیبایی چهره و جوانی او ست که اسیدپاشی برای همیشه از قربانی می گیرد. سام رازمی خود در این باره می گوید:«روح یک زن مرده رادارم، جسم ام زنده اما روح ام مرده است»
 
زن ستیزی، قوانین زن ستیزانه و هرج و مرج قانونی در اسیدپاشی دخیل اند بطوری که مجرمین تلقی شان از سیستم قضایی در این دست کشورها این است که سیستم فاسد است و زن ستیزی و گاهی فقیرستیزی در تمام لایه های قوانین وجود دارند و ممکن است که بتوانند از جرم خودشان فرار کنند یا جرم شان مشمول مرور زمان بشود. در کشورهای در حال توسعه، زنان در حال مبارزه برای استقلال اقتصادی و افزایش حضور در حوزه ی عمومی هستند و توانایی این را به دست آورده اند که به خواستگاران خود نه بگویند و مانند گذشته تسلیم انتخاب پدر یا برادران شان در ازدواج نمی شوند.
 
 به نظر می رسد در مواردی اسیدپاشی خواستگاران اسلحه ی هولناک مردانی است که این قدرت زنان را برنمی تابند و چون توانایی تغییر شرایط را ندارند تصمیم به نابود کردن زندگی اجتماعی و غیرممکن کردن حضور قربانی در فضای عمومی می گیرند.
 اسیدپاش بطرز سادیسمی فکر می کند که اگر زنی که از او خواستگاری کرده قرار نیست با او باشد پس بهتر است که با هیچ شخص دیگری هم نتواند باشد و از ادامه ی زندگی عادی خود با قرار گرفتن در معرض خشونتی هولناک محروم شود. مجرمی که تصمیم به پاشیدن اسید به صورت زنی را می گیرد صرفا برمبنای احساسات آنی عمل نمی کند بلکه مرتکب عملی می شود که برآیند تصمیمی است که در طی زمان لااقل خرید اسید و جاسازی اسید و پاشیدن اسید گرفته است که چهره، بینایی، شنوایی، زندگی اجتماعی شخصی را نابود کند.
کمبود درمانگاهها و هزینه ی سنگین درمان و عدم آگاهی رسانی مردم توسط رسانه های همگانی هم سبب شده است که بیماران روحی که ممکن است تصمیم به پاشیدن اسید بگیرند دسترسی به مراکز درمان چندان که باید نداشته باشند اما از طرفی دیگر دسترسی شان به اسید بسیار ساده و سهل است!
 
مبارزه با مردانی که خود را مالک بدن و روان زن می دانند و این مالکیت را با سلاح اسید به نمایشی خانمانسوز می گذارند به مراتب در کشوری مانند ایران سخت تر است چرا که حکومت خود را نیز مالک بدن زنان تلقی می کند و نیروهای نظامی و مسلح را استخدام می کند که این مالکیت را به شکل امر به معروف و نهی از منکر کردن در خیابان ها به نمایش بگذارند.
تحقیر کردن شهروندان زن چه در شکل قوانین زن ستیزانه، چه در نمایش سریال های تلویزیونی ضدزن که مردان خانواده را مالکین بدن و روان زنان معرفی می کنند، و چه در شکل قوانین نوشته یا نانوشته ی دست و پا گیر که از گسترش حضور برابر زنان در حوزه ی عمومی جلوگیری می کنند همه به مجرمین اسیدپاش و به شکل گیری ذهنیتی که اسیدپاشیدن علیه زنان را شکل می دهد کمک می کنند. در کشوری که تجربه های زندانیان سیاسی از شکنجه های حکومتی در پس زمینه ی زندگی سیاسی جامعه است و تبلور تحمل ناپذیری صداهای متفاوت است و نیروهای حکومت مردم بی گناه را در خیابان ها می کشند بی آنکه مجرمین به سزای اعمال خود برسند و تازه قانون و حکومت هم مصونیت برای این افراد ایجاد می کنند، فضای هرج و مرجی ایجاد می شود که در آن اسیدپاشی یکی از آثارش است. درنتیجه اسیدپاشی معادله ای یک متغیره نیست که پاسخش تنها قصاص باشد و یا تنها با درک گفتمان ناموس پرستی از نوع ایرانی اش قابل فهم باشد. هرچند ناموس پرستی و حس تملک وسواس و بیمار گونه بخشی از ریشه های داستان اند اما موضوع به مراتب پیچیده تر است و بررسی عمیق تری را می طلبد. 
 
در این هفت سالی که آمنه و خانواده اش با صورت اسید سوخته و چشمهای از دست رفته اش سر کرده اند و هزینه های هنگفت درمان او را پرداخت کرده اند کمتر کسی آمنه را می شناخته است. آمنه تا زمانی که تنها قربانی این داستان بوده تا حد زیادی هم ناشناس بوده است. آمنه را از زمانی شناخته ایم که  قرار بر قصاص مجرم شده است. اما تاریخ در این داستان تراژیک از زمان توجه رسانه ها به قصاص آغاز نشده است، بلکه مبدا این جنایت دست کم به هفت سال پیش و لحظه ای که اسید به صورت آمنه پاشیده شد باز می گردد. مقصر بی توجهی به آمنه در این هفت سال مدگرایی فعالین سیاسی نبوده است آنطور که برخی تحلیلگران اینروزها نوشته اند. بخشی از این مشکل از کارکرد رسانه های دولتی و غیردولتی ست که اغلب از داستان های هولناک اسیدپاشی صرفا با روایتی ساده و کم عمق عبور می کنند و آنچنان که شایسته بوده است در مورد اسیدپاشی و قربانیان اسیدپاشی اطلاع رسانی نکرده اند. مشکلات انبوه نقض حقوق بشر توسط حکومت هم سبب  شده اند که اسیدپاشی میان باقی اخبارهای زندانیان سیاسی و اعدام ها کمرنگ بشوند و آنچنان که شایسته بوده است مورد بحث و توجه قرار نگیرند.
 
مبارزه و ایستادگی آمنه برای به میز عدالت کشاندن مجید موحدی قابل ستایش است. این نه تنها روحیه ی مقاوم و مبارز آمنه را حتی پس از قربانی شدن نشان می دهد بلکه سبب شده است که توجه جامعه را به خشونت هولناکی که متوجه قربانیان اسید می شود جلب کند. در واقع در این داستان آمنه دیگر تنها یک قربانی مورد ظلم واقع شده نیست بلکه آگاهی رسانی او و خواهرش در مورد تجربیات تلخ و دردناک آمنه در این چند سال، به مبارزانی با اسیدپاشی علیه زنان قربانی آینده تبدیل شان کرده است. در واقع نامه ی خواهر آمنه، شیرین بهرامی نوا، یکی از جالب ترین تجربیات حوزه ی فعالیت های سیاسی و اجتماعی در دو سال اخیر برای خود شخص من بوده است. اغلب تحلیلگران در مورد قربانیانی می نویسند که آنها شانس بررسی کردن و پاسخ دادن به تحلیل های شان را ندارند اما در مورد آمنه، خواهرش به تحلیل های این چند روز اخیر پاسخ داده است. با خودم فکر می کردم اگر تمامی سوژه های تحلیلگران توان پاسخگویی و نقد تحلیلها و گفته های تحلیلگران را داشتند عاملیت قربانی و صدای رسایش تاثیر عمیقی روی سطح تحلیل ها می گذاشت. در آن صورت، قربانی یا سوژه ی تحلیل دیگر فردی غایب نبود بلکه مانند نقاشی ای که با نقاشش صحبت کند او را از کم و کاستی ها و اهمال هایش باخبر می کرد و تحلیلگر و قربانی (یا همان سوژه ی نوشته) به رابطه ی قدرت برابر می رسیدند.
 
مسلما مجید موحدی باید مجازات بشود و اینکه رسیدگی به پرونده مجرمی که دادگاه وی را شایسته کور شدن دانسته است چهار سال به تاخیر افتاده است بسیار دردناک است: مجید موحدی با وجودی که «پس از دو روز دستگیر و به اسیدپاشی اعتراف کرده بود و روانه بازداشتگاه شد» و «همگان منتظر مجازات فوری» وی بودند، رسیدگی قضایی و رای دادگاه در این پرونده ۴ سال به تاخیر افتاد.» (۴) اما قصاص مجید موحدی با پاشیدن اسید به چشم او خود نوع جدیدی از  اسیدپاشی «قانونی شده» خواهد بود و نه به سلامت روانی و جسمی آمنه کمکی می کند و نه آنکه لزوما منجر به توقف استفاده از سلاح اسید در آینده می شود (کمااینکه مثلا مجازات قصاصِِ قاتلین، قتل را متوقف نکرده است).
بازتولید قانونی خشونت علیه مجرم تنها دامن مجرم را نمی گیرد، خشونتی است علیه خانواده و اطرافیانش و همزمان این بازتولید قانونی شده ی خشونت تجربه ی جامعه هم خواهد بود. مخالفت با قصاص مجید موحدی به معنای باور به بی گناهی او، یا مخالفت با مجازات شدن او و یا عدم درک تراژدی هولناکی که آمنه تحمل کرده است نیست بلکه مخالفت با اسیدپاشی است هرچند برای قصاص انجام بگیرد. مشکل دیگری که قصاص-باوری دارد این است که جرم را خیلی فرد-محور تلقی می کند حال آنکه جرم های اجتماعیِ گسترده نشان از ضعف سیستم سیاسی، اقتصادی-رفاهی و یا قانونی دارند. به عنوان مثال اعدام قاچاقچیان مشکل مواد مخدر و اعتیاد را در ایران حل نکرده و نخواهد کرد.
مادامی که بیکاری و فقر و فساد اقتصادی-سیاسی موجود است اعدام قاچاقچیان معضلی را حل نمی کند جز بی سرپناه کردن و فقیرتر کردن خانواده های قاچاقچیان که اغلب هم از طبقات محروم جامعه اند. 
 
اگر قصاص مجید موحدی مشکل اسیدپاشی را حل نمی کند پس چه باید کرد؟ اسیدپاشی باید به عنوان یک خشونت متحجرانه در جامعه در نظر گرفته بشود و رسانه های همگانی می توانند نقش موثری در ایجاد این برداشت عمومی بازی کنند. در عین حال تا جای ممکن باید دسترسی عموم به اسید غیرممکن بشود که این هم سیاستی پیشگرانه است که حکومت ها می توانند انجام بدهند. باید دسترسی قربانیان اسید به مراکز درمانی رایگان و مراکز مشاوره رایگان که هم تا حد امکان قربانیان درمان شوند و هم بتوانند با شرایط جدید خود زندگی کنند فراهم بشود. آگاهی رسانی در جامعه که با قربانیان اسید با خشونت رفتار نشود و در جامعه پذیرفته بشوند و به حاشیه رانده نشوند که بتوانند زندگی عادی داشته باشند هم در بهتر کردن زندگی قربانیان موثر است. 
 
اخیرا برخی مطرح کرده اند که مبارزه با مجازات اعدام و قصاص در سیستم سیاسی-اقتصادی که بر مبنای تبعیض بنا شده است تاثیر چندانی ندارد و در کشورهایی که جنایت کاهش پیدا کرده نه برای حذف اعدام و قصاص از قوانین است بلکه به دلیل توسعه ی سیاسی-اقتصادی در آن کشورها بوده است. هرچند این استدلال صحیح است که وقتی سیستم سیاسی-اقتصادی بر مبنای تبعیض و ظلم بنا شده است حذف اعدام و قصاص منجر به عدم خشونت در جامعه نمی شود، اما نباید نادیده گرفت که نمایش انواع قصاص و اعدام از ابزار قدرت برای اعلام مالکیت بر زندگی شهروندان است.
در واقع نمایش و اجرای اعدام و ملتهب کردن جامعه با اخبار اعدام و انواع قصاص توسط حکومت می تواند منجر به ایجاد استیصال سیاسی و ناتوانی بین شهروندان بشود و در عین حال هم به ایجاد فضای رعب و وحشت کمک کند. در واقع اعدام و قصاص ضامنی است بر توان دولت بر کنترل حیات مردم و  ابزاری ست برای تثبیت حق منحصرانه ی دولت بر اعمال خشونت و اعلام مالکیت بر زندگی شهروندان. هر چه قدرت مقبولیت و مشروعیت خود را بی ثبات تر بداند، مجبور می شود که از نمایش خشونت بیشتری برای ابراز وجود و تسلیم کردن شهروندان به پیروی از خود استفاده کند. در نتیجه مبارزه با قصاص و اعدام درست است که به تنهایی منجر به عادلانه شدن سیستم اقتصادی-سیاسی موجود در جامعه نمی شوند ولی سیستم را به چالش می کشند و ابزار مانور قدرت و ابزار ایجاد رعب و استیصال بین شهروندان توسط حکومت را محدود می کنند.
 
از طرفی برخی رسانه های حکومتی (۵) سعی می کنند که آمنه ی قربانی و ستمدیده و خودشان را در یک سنگر قرار بدهند و بطرزی خیالی وانمود کنند که با آمنه همدردند و فعالین حقوق بشر را در جبهه مقابل خود و آمنه به تصویر بکشند. رسانه هایی که نه تلاشی برای جمع آوری هزینه ی درمان آمنه ها، نه تلاشی در آگاهی رسانی عمومی و دسترس ناپذیربودن اسید کرده اند و کارشان بسط و گسترش پروپاگاندا علیه قربانی های سیاسی است اینروزها خیال می کنند که اگر مجامع حقوق بشر را زیر سوال ببرند و یا اگر هزینه ی درمان آمنه توسط آن مراکز تامین نشود اثبات کرده اند که در ظلم های سیاسی هم که به مردم می کنند حقانیت با آنها ست و نه با اعتراض های فعالین حقوق بشر و مراکزی از این دست. ستم و خشونتی که به آمنه اعمال شده در جامعه ی ایران شکل گرفته و اتفاق افتاده و از باقی خشونت های سیستماتیک که علیه شهروندان اعمال می شوند (که اتفاقا رسانه های حکومتی آن دست خشونت ها را توجیه کرده و در آن موارد هرگز از قصاص مجرمان طرفداری نمی کنند) هم مجزا نیست. رسانه های حکومتی که سعی می کنند بازی را به تقابلی بین آمنه و مراکز و فعالین حقوق بشر تقلیل بدهند و خود بیرون از گود بایستند که از این تقابل برای دغدغه های سیاسی خود سواستفاده کنند بار دیگر دارند آمنه را قربانی می کنند.
 
 
۱- نامه خواهر آمنه بهرامی نوا در باره « آمنه و آن دو قطره اسید: http://www.radiozamaneh.com/society/humanrights/2011/05/16/4028
۴-تذکر به مسولین قضایی در مورد پرونده آمنه: http://www.jahannews.com/vdcc1eqsx2bqeo8.ala2.html
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
ارسال به :

ارسال نظر
مشخصات فردی من را به خاطر داشته باش

*نظرات حاوی کلمات و عبارات رکیک و غیر اخلاقی و همچنین توهین و افترا منتشر نخواهد شد .
**از نوشتن نظر خود به صورت فینگلیش خودداری نمایید.
***از اینجا فینگلیش را به فارسی تبدیل کنید.

نظرات